سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خواهر_  خواهر برای من جای خالی ای بود که طعم بودن باهاش رو حس نکرده بودم، درست مثل برادر . با وجود داشتن یک خواهر و یک برادر من همیشه در دنیای خودم تنها و تک فرزند بودم. تنهایی بزرگ شدم ، رقابت با کسی نداشتم و تا اونجاییکه میشد امکانات برای من بود و از همه مهم تر از داشتن هم زبونی که ارتباط خونی با هم داشته باشیم و فاصله سنی کمی هم داشته باشیم محروم بودم. اما چند ماهی میشه که طعم شیرین خواهر داشتن رو دارم حس میکنم. خواهر داشتن نعمت محسوب میشه. خواهرم بزرگ شده و همصحبت های خیلی خوبی شدیم. 

مامانم یه دوستی داره که اون دوستش یه پسری داره، که از لحاظ سن و سال به خواهرم میخوره یعنی مامانمم بدش نمیاد که موقعیتی پیش بیاد که پا پیش بذارن برای خواستگاری از خواهرم! حالا خواهر منکه ازدواجی نیست بحمدلله و بخاطر ازدواج های موفقی که ما داشتیم :) ولی خب یه گزینه بود دیگه تا قبل از امشب. میخام همینجا به فضای مجازی تعظیم کنم که با پیدا کردن پیج این آقا پسر و تصاویری که ایشون از خودش منتشر کرده بود خیلی راحت متوجه شدیم که داریم چی میگیم بابا! این بزرگوار دنیای خیلی متفاوتی از ما داره که نوش جونش البته و مارو بخیر و ایشونو بسلامت. خیلی فان بود و واقعا خوش گذشت. بمونه به یادگار


+تاریخ شنبه 103/2/22ساعت 2:41 صبح نویسنده ره گذر | نظر

روزای سختی رو میگذرونم، اینجور نیست که روزای ازین سختتر نداشته باشم. داشتم ولی الان انگار دارم لبه ی تیغ راه میرم. نمیتونم اشتباه کنم. اگه کوچکترین اشتباهی کنم یجورایی برنامه ی زندگی و آینده ی خواهرم میره رو هوا. دلم میخاد زنگ بزنم به بابا و هر چی به فکرم میرسه بهش بگم، دلم میخاد بگم بهش که چه زخمی بهمون زده، ولی نمیشه. باید آروم باشم ، کار درست این نیست که به یکباره خشمم رو خالی کنم و بخوام ازش اینجوری انتقام بگیرم. صبوری میکنم ولی دلم خون ... اسمش میاد یا حرفش میشه چشمام کاسه اشک میشه ، دعا میکنم برای خودم، دعا میکنم برای مادرم.

نوزاد داشتن میتونه تا مرز دیوونگی ببرت. هیچ کاری نمیتونم کنم، قفلم. ولی با این حال سعی میکنم برنامه داشته باشم. ‌کلاس زبان رو توی برنامم گنجوندم ، آنلاینه و معلمشو دوس دارم ، یواش پیش میره و این همون چیزیه که برای من مناسبه اتفاقا. کاش میتونستم یه ورزشی برم ، فعلا ولی نمیشه دختر کوچیکه خیلی بمن وابستس و الان فقط منو میخاد. قربونش بشم.

راستی برای ثبت تو وبلاگم باید بگم ‌که الان همون زمانیه که اون اتفاق عجیب تو زندگیمون افتاده، و همه معادلات عوض شدن. امیدوارم همسر گرامی بذاره طعم شیرین این اتفاق در کاممون بمونه و با کارای هیجانی و احمقانش همه چیو خراب نکنه. دلم نمیخاد آرامش زندگیم خطی بهش بیفته. نا ندارم اگر بخاد چیزی خراب بشه، که این روزارو ساده بدست نیاوردم. 

سال 1403 برام چی میخاد ؟ من ازش آرامش میخام 


+تاریخ یکشنبه 103/2/16ساعت 2:20 صبح نویسنده ره گذر | نظر